ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻦ ﺍﮔﻪ ﺯﺭﺍﻓﻪ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ؟؟؟
.
.
.
.
.
.
ﺗﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﺪﺵ ﺑﺮﺳﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ :|
.
ﺗﺎ ﺍﮐﺘﺸﺎﻓﺎﺕ ﺑﻌﺪﯼ خدانگهدار
مورچه ای را دیدم
با این کوچکی اش باری را میبرد از خود بزرگتر . . .
منم اصن حال و حوصله ی لوس بازی و متحول شدنُ نداشتم
کشتمش |:
همینم مونده از مورچه پند بگیرم
********************
ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺘﻢ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺁﺭﺍﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ .
.
.
.
.
.
.
ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﺎﺯﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ..
.
.
.
.
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺳﻼﻡ ﺧﻮﺑﯽ ﺷﯿﺸﻪ؟؟
ﺑﺎﺯ ﮔﺮﯾﺴﺖ..
ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﯾﻮوووﻧﻪ..
***************************
تو زندگیت مثل درخت فندق باش....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یادم نیس چرا ولی حالا تو باش ضرر که نمیکنی!!!!
دمت گرم
تو عروسيت جبران ميكنم...
************************
دختر كوچولو از پدرش پرسید: . . .
بابا! اگه یه نفر که خیلی دوسش دارم یه کار بد بکنه ، من بايد چی کار کنم . . .؟؟؟
پدر جواب داد: . . .
باید بهش بگی این کار خوبی نیست . . .
این کار رو نکن . . .!!!
دختر: . . .
اگه روم نشه بهش بگم چی . . .؟؟؟
پدر: . . .
خب ميتوني رو یه تکه کاغذ بنویسي و بذاري يه جا كه بخونه . . .
صبح روز بعد که مرد برای رفتن به اداره آماده میشد . . .
در جیب کتش کاغذی پیدا کرد که روش نوشته بود . . .
سلام بابايي . . .
سیگار کشیدن کار خوبی نیست . . .
لطفاً این کار رو نکن . . .!!!
پدر اشک در چشمانش جمع شد . . .
و روی کاغذ نوشت: . . .
دختر عزيزم . . .!!!
خودمم اين رو ميدونم . . .
ولي گه خوریش به تو نیومده . . .!!!
و كاغذ رو گذاشت داخل كيف دخترش . . .!!!
بچه به مامانش میگه: . . .
مامان! شما که نبودی خاله سحر اومد . . .
با بابا رفتند تو اتاق خواب . . .!!!
مامانش میگه: . . .
بسه ، بقیهشو بذار . . .
شب که بابات اومد بگو . . .
شب که باباش میاد . . .
مامان با مهربوني به بچه میگه: . . .
بقیه ماجراي خاله سحر رو بگو عزيزم . . .
بچه میگه: . . .
هيچي . . .
بابا و خاله سحر رفتند تو اتاق . . .
از اون کارایی که . . .
شما با عمو جمشید انجام میدید . . .
انجام دادن . . .!!!